آقا یک فرقی بین ستادهای انتخاباتی و مجالس عروسی‌تون بذارین!

آقا این انتخابات امسال عجب انتخاباتی بود؛ پُر شوووور و نشاط ! از هر طایفه یه نفر کاندید شده بود و حتی عباس آقای قصابم با اون سیبیلای کلفتش نامزد شده بود….  عارضم به خدمتتون از اونجای که ما هم حسِ ملی گرایی مون گُل کرده بود و می‌خواستیم در این حماسه آفرینی نقشی داشته باشیم ؛ گفتیم بریم به ستاد انتخاباتی یکی از این کاندیداها و حرف و برنامه هاشون رو بشنویم و به اون فردی که اصلح تر رأی بدیم …  یه شب دیدیم در یه جا بازه و ما هم رفتیم داخل!

آقا عجب ستاد انتخاباتی داشتن  ؛ همه فوکول کراوات دور میز ها نشسته بودن و ما هم تا وارد شدیم بهمون خوش آمد گفتن و با خودم گفتم به به چه هوادارای خوش تیپ و باکلاسی دارن ؛ چقد مودب برخورد میکنن و یکی از شرط های فرد اصلح اینه که همراهانش با مردم خوب رفتار کنند … رفتیم نشستیم سرِ یکی از میزها ؛ چه میوه هایی و شیرینی هایی که روی میز نچیده بودن … از آواکادو و موز بگیر تا نارنگی و خیار و سیب … مشغول پذیرایی از خودمون بودیم که دیدیم چند نفر با کت شلوار شیک و کراوات یا همون دراز آویز زینتی با سلام و صلوات وارد شدن و با همه ماچ و موچ میکنن و یکی یکی سر هر میز میان و به همه کسایی که تو سالن ستاد هستن خوش آمد میگن؛ باز با خودم گفتم به به چه کاندیدای محترم و مردمی و من دیگه به ایشون رأی میدم!

یهو وقتی کاندید مورد نظر و همراهانش با همه سلام و احوالپرسی کردن و خوش آمد گفتن؛ چند نفر اومدن باند و میکروفون آوردن و شروع به تست کردن شون کردن ؛ اون لحظه دیگه با خودم گفتم لابد کاندیدای مورد نظر سخنرانی کنه و از اهداف و برنامه هایی که داره بگه و باید  تمام تمرکز و حواسم رو جمع کنم که با دقت  بهتری بتونم حماسه بیافرینم و فرد اصلح رو راهیِ مجلس کنم تا صدای من باشه و حقم رو مطالبه کنه….

تو همین حین بودم که یهو چراغا رو خاموش کردن که یهو خوشگلا باید برقصن تو فضای سالن حاکم شد و همه افتادن وسط …. اونجا من تازه دوزاری ام افتاد که من اشتباه اومدم و وارد مجلس عروسی شدم و بی سر و صدا مجلس رو ترک کردم و اومدم بیرون ….

حالا این سری که گذشت و تموم شد ولی حرفم به نامزدهای دوره های بعدی اینه که کاری نکنید که دیگران فکر کنند طوری شده و یه فرقی بین ستادهای انتخاباتی تون و مجالس عروسی بذارین که آدم اینطوری پیش خودشم ضایع نشه….

پایان.

نویسنده: امین مرتضایی