مهاجرت، حاشیه‌نشینی بیشتر و از بین بردن اقتصادهای خرد و محلی

عضو هیات علمی گروه شهرسازی دانشگاه بوعلی سینا می‌گوید: در جوامع توسعه یافته میل به روستا و زندگی بومی و محلی و حتی تشویق به الگوهای زندگی اجتماعی و بومی جزء ارکان توسعه می‌باشد. در حالی که ما متاسفانه همچنان بر تبدیل روستا به شهر که تبعات آن مهاجرت بیشتر و در نهایت حاشیه‌نشینی بیشتر و از بین بردن اقتصادهای خرد و محلی را به دنبال خواهد داشت تاکید داریم.

به گزارش فردای همدان، سال 88 بود که کلانشهر شدن همدان در شورای عالی مسکن و شهرسازی و معماری ایران به تصویب رسید  چرا که طبق اصلاح صورت گرفته در تعریف کلانشهر در سال 87، شهرهای با جمعیت بیش از 500 هزار نفر کلانشهر محسوب می‌شدند . اما غیررسمی بودن کلانشهر همدان مسئولان را به تکاپو انداخته تا با الحاق روستاها به شهر، جمعیت را به بالای یک میلیون نفر برسانند و از این طریق به کلانشهر شدن شهر رسمیت ببخشند.  در همین راستا برآن شدیم با عضو هیات علمی گروه شهرسازی دانشگاه بوعلی سینا به گفتگو بنشینیم.

خودتان را معرفی کنید.

بنده سجادزاده، عضو هیات علمی گروه شهرسازی دانشگاه بوعلی سینا هستم که بیشتر پژوهش‌هایم در حوزه مسائل اجتماعی شهری است.

شما می‌دانید که مبنای کلانشهر شدن جمعیت بالای یک میلیون نفر است، همدان که حدود پانصد هزار نفر جمعیت دارد چطور کلانشهر شده است؟

البته در فرایند تبدیل شهرها به کلانشهر ظاهرا دو وزارتخانه راه و شهرسازی و وزارت کشور دخیل هستند که از منظر وزارت کشور ملاک بحث جمعیت بالای یک میلیون نفر است. من هم مثل خیلی از دوستان خبر تبدیل قطعی همدان به کلانشهر را تازه شنیدم. اما این سوال را که دقیقا بر چه اساسی و آماری این عدد یک میلیون نفر محقق شده را بیشتر بایستی از مدیران محترم که در جلسه وزارتخانه بودند سوال شود. ولی حدسی که میشه زد بحث الحاقات روستاها و مجموعه‌‎های دیگر شهری است که جدید به شهر الحاق شده که البته با این الحاقات هم قدری جای تامل دارد که این عدد به چه صورتی محقق شده.

هر چند که در جلساتی که با دوستان حوزه‌های مختلف هم داشتیم برخی از دوستان ادعا داشتند که جمعیت همدان در آخرین سرشماری دقیق نیست و حتی تا مرز ۲۰۰ هزار نفر اختلاف را هم اعلام کردند. ولی در هر صورت ملاک جمعیت توسط سازمان‌های مرتبط مثل سازمان آمار و یا سازمان برنامه ریزی، بایستی عنوان شود.

کلانشهر شدن چه تاثیری بر روی استاندارد زندگی شهروندان همدانی دارد؟

مطابق اسناد و قوانین وزارت کشور با تبدیل شهر به کلانشهر برخی امتیازها و تسهیلات در فرایند تصویب قوانین بودجه و بخصوص اختصاص یارانه‌های بیشتر در نظر گرفته شده است. منتها خود این مفهوم در کشورهای مختلف معیارها و ملاک‌های متفاوتی دارد. از آنجا که در کشور ما صرفا یک ملاک و آن هم جمعیت مد نظر است و سایر ابعاد دیگر شهری مثل محیط زیست، اقتصاد، فرهنگ، اجتماع، حمل و نقل، زیرساخت‌‎ها  و … چندان مورد توجه نیست لذا تجارب گذشته هم نشان داده نمی‌توان انتظار چندانی در تغییر استاندارهای زندگی داشت که البته در این خصوص آسیب‌ها و یا احیانا عوامل تاثیر گذار مثبت آن را می‌شود بیشتر تحلیل کرد.

 اگر شهری مانند همدان تبدیل به کلانشهر شود، شهرهایی مثل کرمانشاه که چند برابر همدان جمعیت دارند تبدیل به مادرشهر می‌شوند و باز هم بودجه و اعتبارات کلان به آنها می‌رسد این همه تاکید و اصرار به کلانشهر شدن چیست؟

واقعیت آن است که متاسفانه اسناد و قوانین بالادستی ما طوری تنظیم شده که نوعی رقابت را برای مدیران شهری فراهم کرده که هر چه بیشتر و سریع تر به سمت توسعه‌های کمی و آماری پیش روند و چندان توسعه‌های کیفی و زیربنایی در این خصوص مورد توجه نبوده است. مدیران شهری نیز بخاطر آن که از این قافله عقب نیفتند و بتوانند با سایر شهرها رقابت سینه به سینه‌ای داشته باشند در خیلی موارد ممکن است نوعی اضطرار و اجبار در این روند داشته باشند. وگرنه شما اگر به آمار درصد بیکاری و یا عوامل توسعه کیفی در تجارب تبدیل شهرها به کلانشهر نظیر کرمانشاه مراجعه بفرمائید می‌بینید که اتفاقا تبدیل به کلانشهر چندان نتوانسته رشد کیفی و همه جانبه را فراهم نماید. به نظر من مدل تعریف شده توسعه بایستی بازنگری شود و تا مادامی که سندهای راهبردی توسعه شهری عمیقا مورد مطالعه و توجه قرار نگیرد نمی‌توان به توسعه واقعی دست یافت.

الحاق روستاها چه ارتباطی با کلانشهر شدن دارد؟

در این خصوص نکته‌ای که وجود دارد و بعضا هم خیلی‌ها این روزها با این سوال مواجه‌اند که آیا در این فرایند تبدیل همدان به کلانشهر روستاها قربانی شده‌اند و یا نه به کیفیت بهتر محیطی دست پیدا خواهند کرد. اگر واقعا الحاق تبدیل روستاهای چهارگانه اطراف شهر به کلانشهر  صرفا در راستای تحقق و افزایش جمعیت شهر و در نهایت تحقق کلان شهر به این مفهوم باشد واقعا جای تردید به وجود خواهد آمد که روستاهای چهارگانه بتوانند حال و روزشان بهتر شود. مگر آن که فلسفه دیگری وجود داشته باشد که آن را بایستی از زبان مدیران محترم شهری شنید.

اما نکته حائز اهمیتی که در این خصوص وجود دارد این است که ما همواره نگاه‌مان به شهر به عنوان یک موجود زنده نیست و همین امر مشکلاتی را در نظام توسعه شهری به وجود آورده است. واقعیت آن است تا زمانی که نگاه به شهر صرفا کمی و مهندسی و کالبدی باشد نمی‌توان انتظار رشد و توسعه کیفی داشت.

ما تجارب خیلی خوبی در جلوی چشمانمان وجود دارد. لازم نیست صرفا بنده کارشناسی و فلان مدیر شهری نظر دهد. الان منطقه‌ها و بافت‌های شهری نظیر خضر،حصار، منوچهری، دیزج و … که قبلا بافت روستایی داشته و یا در مجاورت شهر بوده و به شهر الحاق شده وجود دارد. اگر طی این فرایند حال و روز این مناطق بهتره شده پس می‌توان به الحاقات سایر روستاها خوشبینانه اندیشید و گرنه بایستی به بازنگری در این زمین پرداخت.

بحث روستاها و الحاق آنها به شهر چیزی حدود دو سال است که خیلی در محافل و مجامع علمی و کارشناسی مطرح است و موافقان و مخالفان خاص خود را دارد. منتها این چیزی که بنده و سایر دوستان دانشگاهی بیان می‌کنند آن است که اتفاقا در جوامع توسعه یافته میل به روستا و زندگی بومی و محلی و حتی تشویق به الگوهای زندگی اجتماعی و بومی جزء ارکان توسعه می‌باشد. در حالی که ما متاسفانه همچنان بر تبدیل روستا به شهر که تبعات آن مهاجرت بیشتر و در نهایت حاشیه‌نشینی بیشتر و از بین بردن اقتصادهای خرد و محلی را به دنبال خواهد داشت تاکید داریم.

اگر به تاریخ شهرنشینی در کشور ما نگاه کنید می‌بینید که همواره نوعی بده بستان میان روستا و شهر برقرار بوده و همین امر در شکوفایی اقتصاد شهر و روستا تاثیر بسزایی داشته است. وقتی روستایی به شهر الحاق می‌شود ضمن آنکه آن روستایی که دارای شغل دامپروری و یا کشاورزی و …. بوده چون با استاندارهای شهری بایستی خود را وفق دهد دیگر نمی‌تواند آن اقتصاد خرد و بومی خود را ادامه دهد و لذا با دست کشیدن از الگوهای اقتصادی که سالیان سال از پدران خود به ارث برده‌اند مجبور است از آن دست کشیده و به سمت اقتصادهای کاذب و سوداگری زمین و … و یا در نهایت مهاجرت برود.

جالب‌تر آن که در فرایند الحاقات خود اهالی و ساکنان روستاهای فوق و حتی مدیران آنها اظهار نارضایتی کرده‌اند و عملا اظهار می‌دارند که سود این الحاقات بیشتر به جیب سوداگران زمین و اتفاقا افراد غیر روستایی و غیر ساکنین در این روستاها می‌رود. نتیجه آن ساخت و سازهای بیشتر غیر مجاز است. همچنین پدیده‌ای که امروز ما در روستاهای اطراف شهر که به شهر الحاق شدند می‌بینیم تبدیل زمین‌های مستعد آنها یا به ساخت ساز و یا به نوعی کشاورزی فاضلابی خواهد شد.

پیامد دیگر این قضیه را می‌توان در خود زندگی شهری دید. اتفاقا بیشتر قطب‌بندی‌های شهری که در شهرهای ما وجود دارد ناشی از همین امر است. پدیده‌ای مثل بالای شهر و پایین شهر و یا پدیده حاشیه‌نشینی و یا شهرک سازی‌های غیر استاندارد و محله‌هایی با بزه اجتماعی بالا، مولود این نگرش‌ها خواهند بود. حتی در سطح مدیریت شهری هم آسیب‌های حس اعتماد و سرمایه‌های اجتماعی مورد آسیب قرار می‌گیرد. چرا چون کسی که در مناطق بالا و یا متوسط شهری زندگی می‌کند احساس می‌کند عوارضی که پرداخت می‌کند صرف توسعه شبکه‌های زیرساختی برای الحاقات جدید بوده و در مکان و محله خود هزینه نمی‌شود و مدیران محترم شهری هم مجبورن سطح زندگی روستاهای الحاقی را به سطح مطلوب برسانند و لذا در توزیع بودجه و عوارض دچار مشکل شده و این خود با عدالت اجتماعی در شهر مغایرت دارد.

آسیب دیگر را می‌توان در حوزه گردشگری روستایی جستجو کرد. امروزه بخش مهمی از حوزه توسعه در کشورهای توسعه یافته گردشگری و بخصوص گردشگری روستایی است. با این نحو الحاق مطمئنا دارایی‌ها و ظرفیت‌های مستعد گردشگری روستاهای الحاقی تحت تاثیر قرار گرفته و یا احیانا از بین خواهند رفت. به عنوان مثال قنات قاسم آباد که یکی از مهمترین قنات‌های سطح کشور است و الان در فرایند ثبت جهانی هم بحث آن مطرح است با تبدیل روستا به شهر امکان ثبت آن توسط سازمان‌های بین المللی از بین خواهد رفت، لذا خود اهالی روستاها هم اشاره می‌کنند در این میان جز آنکه نام روستا از آبادی به کوی برمی‌گردد چیز دیگری عایدشان نخواهد شد. ضمن آنکه در این میان با هجوم غریبه‌ها به روستا بافت اجتماعی آنها دست خورده و در نهایت میل به جابجایی از روستا به حاشیه‌ای دیگر و یا شهر دیگر افزایش پیدا خواهد کرد.

البته همه این بحث‌ها به این معنی نیست که الحاقات پاسخ آری یا خیر دارد، بلکه به معنای احتیاط در این امر است. یعنی آنکه ممکن است با کالبد شکافی مساله به این نتیجه برسیم که برخی از روستاها که ویژگی‌های اقتصادی و یا گردشگری و یا فرهنگی خاصی در آن نیست و با الحاق به شهر کنترل و توسعه بهتری پیدا خواهند کرد در نهایت الحاق به آن کمک می‌کند ولی بطور کلی مشکل در اینجاست که ما به دنبال تدوین سند توسعه راهبردی روستاها در همدان نبوده‌ایم و اگر مطالعاتی هم صورت گرفته بیشتر سطحی و صرفا رفع تکلیف بوده و برای این قضیه بایستی تک تک و موردی فرایند توسعه روستاها مطالعه و سپس تصمیم گیری شود. اصولا ضعفی که در ارتباط با طرح‌های توسعه‌ای وجود دارد تعجیل و یا تصویب آن در جلسات صرفا کارشناسی و مدیریتی است. در حالی تصمیم گیری در این خصوص بایستی طی یک فرایند زمان و در قالب یک تیم پژوهشی انجام شده و در نهایت نتیجه مطالعات به مدیریت شهری انعکاس یابد.

لذا اگر به تجارب دنیا در این زمینه توجه شود می‌بینیم که فرایند الحاق یه پروسه زمانی است و حتی اگر هم به این نتیجه برسند که روستایی الحاق شود در یک برنامه چند ساله و با در نظر گرفتن استانداردهای اولیه‌ای که روستا بایستی خود را به آن سطح از استاندارد برساند اتفاق می‌افتد و الحاق یک مرتبه در جذب روستا به شهر شوک آورد و غیر قابل هضم خواهد بود.

در چنین تصمیم گیری‌های کلانی نقش و نظر مردم چقدر موثر است؟

به قول دوستان اینجا نوعی پیوند صورت گرفته و در این فرایند رضایت دو طرف اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد، چون سالیان سال قراره کنار هم زندگی کنند. من با صحبتی که با دهیاران محترم داشتم اکثر از نارضایتی اهالی روستاها بابت این قضیه صحبت می‌کردند. به هر صورت رکن رکین توسعه روستا در طول تاریخ مشارکت اجتماعی مردم روستا بوده و چنانچه این مساله بدون در نظر گرفتن خواست اهالی روستا باشه تا سالیان متعدد آنها با این قضیه کنار نخواهند آمد. الان روستائیان بشدت نگران وضعیت کشاورزی، دامداری، آب، محیط زیست و … هستند .

من خاطرم هست سال گذشته جناب آقای دکتر جلالی معاونت تقسیمات کشوری به دهیاران روستا قول داده بود که میان همدان و با کارشناسان و تیم‌های دانشگاهی در این خصوص صحبت می‌کنند و اگر به این نتیجه رسیدند که الحاقات جنبه‌های منفی از جنبه‌های مثبت بیشتر است این امر صورت نخواهد گرفت.اتفاقا تشریف آوردند و دوستان ما در دانشگاه همه چالش‌ها و فرصت‌های این مساله را با ایشان در میان گذاشتند و ایشان هم قول بررسی و تصمیم علمی در این خصوص دادند. اما در نهایت ظاهرا خیلی این جلسات اثر گذار نشد.

البته ما الان نمی‌خواهیم برای این قضیه سوگواری کنیم ولی به هر صورت اگر این اتفاق هم افتاده و یا می‌خواهد بیفتد باز هم دیر نشده و به دوستان مدیریت شهری توصیه دارم که علی رغم این الحاق پیگیر تهیه تدوین ضوابط و مقررات شهرسازی و معماری براساس نظام پهنه بندی باشند. بدین معنی که این روستاها را زیر بیرق ضوابط و مقررات طرح‌های جامع و یا تفصیلی نبرده و برای هر روستا ضوابط معماری و شهرسازی خاص آن روستا نوشته و ابلاغ شود.

نکته دیگر آن که این مشکل را ممکن است برای روستاهای بعدی فراهم نماید ساخت و سازهای غیر مجاز و بی‌ضابطه و بدون کنترل در حریم شهرهاست که متاسفانه در همدان هم، این امر شدید است و همین امر موجب هجوم افراد سودجو و حمله به سایر روستاهایی خواهد شد که در آینده در معرض بلاتکلیفی شهر و روستا قرار خواهند گرفت.

نکته بعد این که بسیاری از چالش‌های شهرسازی به تهیه و نحوه تصویب طرح‌های بالادستی شهرسازی از جمله طرح جامع برمی‌گردد. متاسفانه تا زمانی که طرح‌های جامع شهری براساس شرح خدمات تیپ تنظیم می‌شوند امید به کیفیت بخشی به شهر امکان ندارد. تهیه طرح‌های جامع بایستی به سمت طرح‌های راهبردی و توسعه‌های کیفی میل کنند. بسیاری از جوامع توسعه یافته تهیه طرح‌ها به این شیوه را کنار گذاشته و به سمت طرح‌های موضوعی و موضعی و یا طرح‌های راهبردی رفته‌اند.

البته این امر هم بدون مشارکت مردم و بدون مدیریت یکپارچه شهری اتفاق نخواهد افتاد و تا زمانی که هر امری و هر تصمیمی بصورت جریان‌سازی و همفکری کاربران و گروه‌های ذینفع اتفاق نیفتد خیلی نمی‌توان امید به توسعه واقعی داشت و لذا نتیجه این جور الحاقات تبدیل فضاهای زندگی به فضاهای صرفا خوابگاهی خواهد شد.

مصاحبه: مجیر خضریان